شهدای دشت بزرگ

شهدای دشت بزرگ

معرفی شهدای گرانقدر دشت بزرگ
شهدای دشت بزرگ

شهدای دشت بزرگ

معرفی شهدای گرانقدر دشت بزرگ

شهید محمد شبرنگ

 

نام ونام خانوادگی: محمد شبرنگ

نام پدر:جواد 

تاریخ شهادت: 09/07/1360

محل تولد: اهواز

محل شهادت:دهلاویه

بیاد شهید عزیز دشت بزرگ

 

به مناسبت سالگرد رجعت پیکر پاک و مطهر شهید عزیز دشت بزرگ  

 

عزیز دلها  

اردیبهشت ماه سال 1377مصادف شده بود با ایام سوگواری سید و سالار شهیدان حضرت حسین ابن علی(ع).باشروع ایام عزاداری محرم شور و شوق عجیبی برایم پیش آمده بود ظاهرا قرار بود این دهه محرم رنگ وبوی دیگری برایم داشته باشد.تازه مراسم سینه زنی تمام شده بود با بچه های مسجد توی سجده گاه مشغول صحبت بودیم که علی دیلمی صدایم کرد.احساس کردم  میخواهد خبر مهمی بدهد. 

 متن ارسالی از برادر شهید عزیز دشت بزرگ - برادر روح الله دشت بزرگ

..علی دیلمی اون موقع سرباز گردان سرافراز کربلا بود و به نوعی رابط گردان با مسجد هم بود.گفت که خبر آوردن که چند روز آینده تعدادی از شهدای  مفقودالاثررا برای تشیع به شهر می آورند و ظاهرآعزیز شما هم جزء این شهدای تفحص شده است.اینو گفت و من دیگه طاقت نیاوردم رفتم گوشه سجده گاه وشروع به گریه کردم.بچه های مسجد که با صدای گریه من تازه متوجه این گوشه سجده گاه شده بودند علت را سوال کردند و علی دیلمی خبر را به آنها داد.حلا دیگه بچه هااومدن دور من .چه بساطی شده بود همه گریه میکردند.عزیزدشت بزرگ؛ شهید عزیز مسجد بود وهمگی او رو دوست داشتند.واقعا اون شب مسجد عاشورایی شده بود.
نتونستم برم خونه و تا صبح با بچه ها موندیم مسجد.صبح که رفتم خونه  دیدم که برادرمون مهدی محرابی خانواده را خبر کرده.تعدادی از فامیل اومده بودن منزل.مادر گوشه ایی نشسته بود چیزی نمی گفت انگار فقط منتظر دیدن جگرگوشه شهیدش بود.بابا حاج مجیدکه در تمام مراسمات فامیل همه کاره بود اینبار دیگر دست به کاری نمی زد و عینک برصورت  مشغول خواندن قرآن بود وگاهی اوقات با خواهرهای خود صحبت کوتاهی میکرد.
این پدر ومادر که تا حالا به عنوان والدین رزمنده مفقودالاثر شناخته میشدند از حالا دیگر خدا بر آنها منت نهاده وآنها والدین شهید نامیده میشدند.دیگه از ظهر گذشته بود و خبر دادن که مراسم تشییع فردا صبح برگزار میشود.
حاج مجید با همتی استوار مشغول انجام کارها وهماهنگی های لازم برای مراسم فاتحه عزیزش بود.پیرمردی که هم خود افتخار حضور مستمر در جبهه را پیدا کرد و هم سه پسرش را راهی جبهه ها کرد تا دین خود را به اسلام و میهن اسلامی ادا کرده باشد.اما مادر که از همان سال مفقودالاثر شدن فرزندش رخت سیاه برتن کرد وهرسال نذر ونیاز حضرت زهرا میکرد تا خبری از فرزندش برای او بیاورندبالاخره حاجت روا شد و خبر عزیزش را در ماه عزیز فاطمه به او دادند.
خونه شلوغ شده بود؛قرارشد شب پیکر پاک شهید را چند ساعتی بیاریم خونه برای دیدار باخانواده.دیداری پس از 12 سال دوری وبی خبری.من برای مراسم عزاداری رفتم مسجد.مراسم زنجیر زنی و عزاداری را زودتر از همیشه به اتمام رساندیم و با گروه سنج ودهل مسجد به طرف منزل حرکت کردیم.با هماهنگی عزیزان یک دستگاه آمبولانس پیکر شهید را تا سرخیابان آورد و ازآنجا برروی دستان دوستان و آشنایان وپشت سر گروه سنج ودهل تا منزل شهید تشییع کردیم.چه قلقله ایی بود. به درب خانه که رسیدیم حاج مجید؛ کناری ایستاده بود و فقط نگاه میکرد اما مشخص بود که در دلش چه میگذرد.دیدن فرزندی که او را تا سن جوانی با زحمت فراوان و کار طاقت فرسا بزرگ کرده بود و اینک جوان رعنای او بر روی دستان مومنان و بدون داشتن سر و سینه و فقط چند استخوان کوچک خرد شده وپیراهنی خاک آلود به طرف او می آمد واقعا درد آور بود.
تابوت را به حیاط آوردیم.مادر جلوتر از همه زنها جلوی در هال ایستاده بود و به شیوه زنهای عرب به سرو سینه میزد.عمه ها وخاله ها و زنهای دیگر همه گریه میکردند.صحنه عجیبی بود.دیدار مادر وفرزندی بعد از 12 سال .آنهم در حالیکه  که چیزی از جسم فرزند باقی نمانده است....
تابوت را پس از ساعتی با همان آمبولانس و باتعدادی از دوستان وفامیل به معراج الشهدا بردیم تا فردا صبح به همراه بقیه شهدای گرانقدر انقلاب و برروی دستان مردم خونگرم اهواز به خاک سپرده شود.
شهید عزیز دشت بزرگ جوان 15 ساله ای که به علت کم سن وسالی از رفتنش به جبهه ممانعت میشدبا دستکاری فتوکپی شناسنامه اش برای اولین بار به عنوان امدادگر به عضویت گردان کربلای اهوازدرآمد.اولین وآخرین عملیاتی که عزیز درآن شرکت کرد عملیات کربلای 4 بود.
درعملیات کربلای4 ؛بدلیل محقق نشدن اهداف تعیین شده ؛گردان کربلا مجبور به عقب نشینی وعبور از اروند رود میشود.شهیدعزیز دشت بزرگ که با عنوان امدادگر در عملیات شرکت کرده بود به توصیه دوستان جهت سوار شدن به قایق گوش نکرد و گفت من امدادگرم و باید به مجروحان  کمک کنم و رفت و در میان گلوله باران شدید بعثی ها از جلوی دیدگان دوستان دور شد و این آخرین دیدار بود.
وسرانجام بعد از 12 سال از آن روز و در ایام سوگواری حضرت اباعبدالله حسین پیکر مطهر این شهید که در جزیره سهیل پیدا شده بود بهمراه همرزمان دیگرش؛ شهید مقداد جوانمرد زاده؛علی تونی؛بیژن کلانترهرمزی بر روی دستان مردم همیشه در صحنه؛ تشییع و در قطعه 7 بهشت آباد اهواز آرام گرفت.

شهید صالح مرادی

نام و نام خانوادگی:صالح مرادی

نام پدر: حسین

محل تولد: اهواز 

محل شهادت: آبادان

شهید عبدالجلیل علی پور

 

نام و نام خانوادگی:  عبدالجلیل علی پور دشت بزرگ 

نام پدر:علی 

تاریخ شهادت:07/01/1361 

شهید خداداد مرادحسینی

 

نام و نام خانوادگی:خداداد مرادحسینی زاده 

نام پدر: رجب 

تاریخ تولد:11/10/1348 

تاریخ شهادت: 

محل تولد: اهواز 

محل شهادت: مجنون

گزارشی از گرامیداشت شهدای گمنام دشت بزرگ

مراسم گرامیداشت شهدای گمنام دشت بزرگ در مورخه 5 شنبه 21/2/1391 از ساعت 21/30 اغاز و تا ساعت 23 ادامه داشت در این مراسم که با حضور جمعی از مسوولین استانی و محلی و باا جرای برادر عزیز صفر تقیان  برگزار شد سردار دانش پژو با سخنانی از رشادتهای رزمندگان و شهدای جنگ تحمیلی تجلیل نمودند ،همچنین برنامه  با اجرای نمایش ادامه یافت ودر آخر صدای دلنشین حاج صادق آهنگران در گلزار شهدای دشت بزرگ طنین انداز شد. 

www.dashtebozorg.sub.ir 

چفیه

چفیه میگوید: به خوبی یاد  دارم آن روزها را که عرق از جبین کشاورزان نخلستان بر میگرفتم و گاه بر گرد کمر ماهی گیران بر روی دریای بی انتها روان میشدم.

 

چفیه میگوید: به یاد دارم آن زمان را که ترکش، پای رزمنده ی بسیجی را دریده بود واو، واو چنگ برخاک میزد ومن،طاقتم برسر می آمد و خودرابه دور پای اومی پیچیدم وسخت می فشردم،آن قدرکه خون بر پیکرش بر می گشت و من سرتا پا سرخ میشدم،مانند شقایق...

 

چفیه میگوید: آنگاه که خورشید سوزان،امان بچه ها را بریده بود،دامن به آب داده و روی سوخته ازآفتابشان را نوازش می کردم، شاید که با خیسی تنم، کمی از سوزش وجودشان بکاهم.

 

چفیه میگوید: آن زمان که به نماز می ایستادند عبایشان می شدم و در دل شب تنها محرم رازشان... و من بودم که در توسل های پیش از عملیات، صورت رزمندگان را می پوشاندم تا که هیچ کس جز محبوبشان اشکشان را نبیند من بودم" و چشم های ملتمس و خیس آنها" و این آبروی من از همان اشک هاست.

 

چفیه میگوید: هرگاه که زمین به لرزه می افتاد و آسمان شب با منورها چراغانی می شد، فریاد یا زهرا(س) دردشت می پیچید و رزم خون در میدان رزم برپا بود، به یاد دارم آن هنگام که رزمنده ای بسیجی در خون می غلتید، من اولین  کسی بودم که بر بالینش می  نشستم؛ او هفت آسمان را می نوردید و من، با کوهی از غم فراق، وجود نورانیش را در آغوش می گرفتم  و آن قدر آن را می بوییدم تا تمام وجودم را خون زخم های پیکرش در بر میگرفت.

 

چفیه میگوید: شما ندیدید آن هنگام را که بچه ها دل به دریا زده بودند و تکه تکه ی بدن هایشان میدان رزم را گلگون میکرد، رفیقانشان آن تکه ها را در بالینه من جمع می کردند و من همچون بقچه ای می شدم از گوشت و خون خوبان.

 

و آنگاه که نبرد به پایان میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره)، تمام وجودم را در بر می گرفت چفیه شرح جان فشانی عشاق است؛چفیه معطر از عطر بسیجیان است.

چفیه منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)...

چفیه همراه بهشتیان است و ریسمان ولایت،نشانه منزلت و پاکی است و یادگار جنگ.

خوشا به حال آنان که چفیه همراه زندگیشان است. 

www.laleha.sub.ir 

سامانه پیامک:  30002515700700 

شهید مهدی اسکندری

مهدی اسکندری

نام و نام خانوادگی : مهدی اسکندری

نام پدر: قربانعلی

تاریخ تولد : ۱۹/۰۷/۱۳۴۲

تاریخ شهادت : ۱۰/۰۲/۱۳۶۱

محل  تولد : اهواز

محل شهادت : دب حردان

وصیت نامه شهید سعید دشت بزرگ

          

وصیت نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                                       

 با درود به رهبر انقلاب اسلامى ایران، امام خمینى و با سلام به ملت غیور پرور ایران و به نام الله و رزمندگان اسلام ، سلام عرض میکنم:
بنام الله پاسدار حرمت خـون شـهیدان و بـه نـام حـسین یـاور شـهیدان، بـار خـدایا ایـن وصیت نامه را زمانى مى‌نویسم که در حال خدمت مقدس سربازى هستم و تمام وجود من غرق در گناه شده و آنقدر گناهکار و معصیت‌کار هستم که اگر قلب مرا بشکافند لکه‌اى سیاه در آن مى بینند که نشانگر گناهان کبیره‌اى است که من در حال زنده بودن انجام میدادم و حال از خدا طلب بخشش میکنم . هر چنان که قابل بخشش نیستم ، بار خدایا اگر من تابحال خلافى به دیگران چه دوست و آشنایان کردم مرا ببخشند چون من گناهکار هستم و اگر قرار شود که آنها هم مرا نبخشند من با مصیبت و گناه از بین میروم و نزد انبیاء باید جوابگو باشم و اگر کسى از من طلبى دارد از خانواده‌ام طلب کنید و اگر چیزى از دیگران میخواهم به خودش میبخشم و هر مقدار چیزى را که دارم به مادر خود میبخشم: کلا هر چیزى که میخواهد باشد. اما پیامى از من گناهکار به ملت غیور پرور، هر آنچه که من کوچکتر از آن هستم که پیامى به ملت بدهم ولى به هر حال است از خواهران میخواهم حجاب اسلامى خود را رعایت کنند و براى برادران سرمشق باشند و بار خدایا اگر در نمازهاى کوتاهى کردم مرا ببخشى و از خانواده خود میخواهم که نمازهاى عقب افتاده من را بخوانند و از خواهر و برادرانم طلب بخشش میکنم . و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. با درود به روان پاک شهید. و من الله التوفیق .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار
ما مثل امام حسین(ع) در جنگ وارد شدیم و مثل امام حسین(ع) باید به شهادت برسیم (امام خمینى)
سعید دشت‌بزرگ   http://www.dashtebozorg.sub.ir 

سامانه پیامک :30002515700700 

شهید احمد قطبی زاده

 

 نام :احمد 

نام خانوادگی: قطبی زاده 

نام پدر: حسین 

تاریخ تولد: 1348

تاریخ شهادت:04/10/1365 

تاریخ رجعت: 

محل تولد: اهواز

محل شهادت:جزیره سهیل،کربلای 4

شهید موسی اسکندری

نام و نام خانوادگی : موسی اسکندری

نام پدر: قربانعلی

تاریخ تولد :۰۷/۰۳/۱۳۳۷

تاریخ شهادت : ۰۴/۱۰/۱۳۶۵

محل  تولد : اهواز

محل شهادت :جزیره سهیل

شهید محمود مراد اسکندری

 محمود مراد اسکندری

نام و نام خانوادگی : محمود مراد اسکندری

نام پدر: خداکرم

تاریخ تولد : ۰۱/۰۱/۱۳۳۷  

تاریخ شهادت :۰۹/۰۷/۱۳۵۹

شهید محمد اکبر زاده دشت بزرگ

 

نام و نام خانوادگی :محمد اکبرزاده دشت بزرگ
نام پدر :
اکبر

تاریخ تولد:۰۱/۰۷/۱۳۴۰

تاریخ شهادت :۱۳/۰۵/۱۳۶۱

محل  تولد : اهواز

محل شهادت :خوزستان 

www.laleha.sub.ir 

خاطراتی از سردار شهید موسی اسکندری

 خاطراتی از همرزمان سردار شهید موسی اسکندری

**با لندکروز از یکی از ماموریت‌ها به شهر برمی‌گشتیم و من رانندگی می‌کردم. موسی قرآنش را از جیب پیراهنش در آورد و شروع به خواندن قرآن کرد. بین راه کسانی را که کنار جاده منتظر بودند سوار‌کردیم. یکی از رزمندگان پس از اینکه وارد شد سلام کرد و کنار موسی نشست. موسی جواب سلامش را نداد. من با شناختی که از موسی داشتم تعجب کردم که چرا موسی جواب سلام او را نمی‌دهد وقتی مسافران را پیاده کردم و آن رزمنده خداحافظی کرد موسی آهسته پاسخ او را داد و تعجب دوچندان شد پس از مدتی که دقت کردم دیدم چشمهای موسی از اشک سرخ شده است او آنقدر غرق در قرائت قرآن بود که اصلا سوار شدن مسافر را احساس نکرده تا جواب سلام او را بدهد. او روح و جانش را با قرآن صیقل داده بود و شاید از جمله کسانی بود که قرآن را در وجودش احیا نمود. این قرآن شاهد عاشقانه ترین نیایشهای وی حتی پس از شهادتش بود. چرا که پس از 10 سال تنها نشان شناسایی پیکر مطهر شهید شد. 

**  موسی عاشق بسیجی‌ها بود. در یکی از شبهای زمستان که به همراه بچه‌های گردان در محوطه‌ای خوابیده بودیم و هیچ کدام از ما روانداز نداشتیم نیمه‌های شب احساس کردم که فردی در حال پتو انداختن روی بچه‌ها است. نگاه کردم و در تاریکی موسی را شناختم که روی بیش از صد نفر پتو می‌انداخت. حالا خدا می‌داند که با چه مشقتی واز کجا این پتو‌ها را برای بچه‌ها پیدا کرده بود. او خود را نسبت به وضعیت بچه‌ها مسئول می‌دانست.   

** غروب قبل از عملیات کربلای ۴ بود.نزدیک اذان مغرب بود.کنار جاده آقا موسی را دیدم که ایستاده و با حرارتی وصف ناشدنی مشغول کارکردن و  تهیه مقدمات عملیات است.یکی دو تا از راننده های لشکر به من گفتند:((ما تعجب می کنیم که آقا موسی یک هفته است که نخوابیده.می گفتند:آقا موسی آدم عجبی است و مانند این است که از فولاد ساخته شده است. http://www.laleha.sub.ir 

شهید عبداله شبرنگ

 

نام :عبداله  

نام خانوادگی: شبرنگ 

محل تولد: اهواز 

تاریخ شهادت : 03/03/1361

شهید جعفر دشت بزرگ

نام و نام خانوادگی :  جعفر دشت بزرگ

نام پدر:عبود

محل تولد : اهواز 

تاریخ شهادت : 15/08/1364 

محل شهادت : اهواز

محل دفن: گلزار شهدای اهواز